معنی فارسی untacked

B1

به حالتی اشاره دارد که چیزی از جایی جدا شده باشد که قبلاً به آن متصل بوده.

Describes the state of something that has been removed from its previous attachment.

verb
معنی(verb):

To unfasten (something tacked).

معنی(verb):

To remove the tack from.

example
معنی(example):

اسناد برای سهولت در خواندن جدا شده بودند.

مثال:

The documents were untacked for easier reading.

معنی(example):

او یادداشت‌هایش را جدا و پخش شده روی زمین پیدا کرد.

مثال:

She found her notes untacked and scattered on the floor.

معنی فارسی کلمه untacked

: معنی untacked به فارسی

به حالتی اشاره دارد که چیزی از جایی جدا شده باشد که قبلاً به آن متصل بوده.