معنی فارسی unthawing
B1فرایند به حالت مایع درآوردن یخ، مشابه با یخ‌زدایی.
The process of thawing something that was frozen.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To thaw out, to unfreeze; to become soft (of something which had been frozen).
adjective
معنی(adjective):
That does not thaw; eternally frozen.
example
معنی(example):
آب کردن مرغ منجمد بیشتر از حد انتظار طول کشید.
مثال:
Unthawing the frozen chicken took longer than expected.
معنی(example):
فرایند ذوب شدن یخچال‌های طبیعی یک نگرانی جدی برای تغییرات اقلیمی است.
مثال:
The unthawing process of the icebergs is a significant concern for climate change.
معنی فارسی کلمه unthawing
:
فرایند به حالت مایع درآوردن یخ، مشابه با یخ‌زدایی.
