معنی فارسی untravelled
B1بدون سفر، به شخصی اطلاق میشود که در سفر به کشورهای دیگر یا مکانهای گوناگون تجربهای ندارد.
Not having traveled or explored other places.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
(of a road etc) Bearing few travellers
معنی(adjective):
(of a person) Not having travelled
example
معنی(example):
او هنوز سفر نکرده و از جهان چیز زیادی ندیده است.
مثال:
He is untravelled and hasn’t seen much of the world.
معنی(example):
سفر نکردن میتواند دیدگاه یک فرد را محدود کند.
مثال:
Being untravelled can limit one's perspective.
معنی فارسی کلمه untravelled
:
بدون سفر، به شخصی اطلاق میشود که در سفر به کشورهای دیگر یا مکانهای گوناگون تجربهای ندارد.