معنی فارسی unwaxed

B1

بدون موم، در حالتی که موم روی آن زده نشده باشد.

Not treated with wax; lacking a protective wax coating.

adjective
معنی(adjective):

Not waxed.

example
معنی(example):

این کف بدون موم است و ممکن است کدر به نظر برسد.

مثال:

This floor is unwaxed and may look dull.

معنی(example):

تخته‌سواری که موم نشده است می‌تواند سوار شدن بر آن دشوارتر باشد.

مثال:

The unwaxed surfboard can be harder to ride.

معنی فارسی کلمه unwaxed

: معنی unwaxed به فارسی

بدون موم، در حالتی که موم روی آن زده نشده باشد.