معنی فارسی unwatered
B1بیآب، چیزی که نیاز به آب دارد و آبیاری نشده است.
Not given water; dry.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not watered.
example
معنی(example):
گیاهان بیآب به سرعت پژمرده شدند.
مثال:
The unwatered plants quickly wilted.
معنی(example):
او فراموش کرد به گلهای بیآب سر بزند.
مثال:
She forgot to check on the unwatered flowers.
معنی فارسی کلمه unwatered
:
بیآب، چیزی که نیاز به آب دارد و آبیاری نشده است.