معنی فارسی unwholesome
B2ناصحیح و ناسالم، به‌ویژه در مورد غذا یا شرایط زندگی که می‌تواند به سلامت آسیب برساند.
Not conducive to health; harmful or morally objectionable.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not wholesome; unfavorable to health; unhealthful.
مثال:
unwholesome air, or food
معنی(adjective):
Not sound; tainted; defective.
معنی(adjective):
Indicating unsound health; characteristic of or suggesting an unsound condition, physical or mental; repulsive; offensive.
example
معنی(example):
خوردن بیش از حد شیرینی برای سلامتی شما ناسالم است.
مثال:
Eating too many sweets is unwholesome for your health.
معنی(example):
محیط ناسالم بر روحیه همه تأثیر گذاشت.
مثال:
The unwholesome environment affected everyone's mood.
معنی فارسی کلمه unwholesome
:
ناصحیح و ناسالم، به‌ویژه در مورد غذا یا شرایط زندگی که می‌تواند به سلامت آسیب برساند.
