معنی فارسی vibrotactile

B2

حس لامسه که از طریق ارتعاش منتقل می‌شود.

Relating to the perception of vibration through touch.

adjective
معنی(adjective):

Of, pertaining to, or using vibrotaction

example
معنی(example):

بازخورد ویبراتاکتایل به کاربران کمک می‌کند تا پاسخ دستگاه را احساس کنند.

مثال:

The vibrotactile feedback helps users feel the device's response.

معنی(example):

هشدارهای ویبراتاکتایل در محیط‌های پر سر و صدا مفید هستند.

مثال:

Vibrotactile alerts are useful in noisy environments.

معنی فارسی کلمه vibrotactile

: معنی vibrotactile به فارسی

حس لامسه که از طریق ارتعاش منتقل می‌شود.