معنی فارسی voyaged
B1سفر کردن، به ویژه به مسافتهای دور و معین.
To travel or journey, especially to distant parts.
- verb
verb
معنی(verb):
To go on a long journey.
example
معنی(example):
آنها به بسیاری از جزایر دور سفر کردهاند.
مثال:
They have voyaged to many distant islands.
معنی(example):
او در جستجوی ماجراجویی به دریاها سفر کرد.
مثال:
He voyaged across the seas in search of adventure.
معنی فارسی کلمه voyaged
:
سفر کردن، به ویژه به مسافتهای دور و معین.