معنی فارسی voyaging

B1

سفر هوشیارانه و برنامه‌ریزی شده معمولاً با کشتی یا وسیله‌ای دیگر.

The act of making a journey, especially by sea.

verb
معنی(verb):

To go on a long journey.

noun
معنی(noun):

Act of travelling or going on a voyage.

example
معنی(example):

سفر کردن عملی رایج در میان تمدن‌های باستانی بود.

مثال:

Voyaging was a common practice among ancient civilizations.

معنی(example):

آنها از سفر کردن به دور دنیا در تعطیلات تابستانی خود لذت می‌برند.

مثال:

They enjoy voyaging around the world during their summer break.

معنی فارسی کلمه voyaging

: معنی voyaging به فارسی

سفر هوشیارانه و برنامه‌ریزی شده معمولاً با کشتی یا وسیله‌ای دیگر.