معنی فارسی wandering sailor
B2ساحلنشین سرگردان، به دریانوردی اطلاق میشود که در جستجوی ماجراجویی و سفر در دریاها است.
A sailor who roams the seas and travels frequently.
- NOUN
example
معنی(example):
ساحلنشین سرگردان از بندر به بندر سفر کرد.
مثال:
The wandering sailor traveled from port to port.
معنی(example):
داستانهای زیادی درباره ماجراجوییهای یک ساحلنشین سرگردان گفته میشود.
مثال:
Many stories are told about the adventures of a wandering sailor.
معنی فارسی کلمه wandering sailor
:
ساحلنشین سرگردان، به دریانوردی اطلاق میشود که در جستجوی ماجراجویی و سفر در دریاها است.