معنی فارسی wantonly

C1

به‌طور بی‌پروا، بدون توجه به احساسات یا عواقب دیگران.

In a reckless, unrestrained manner, often with disregard for others.

adverb
معنی(adverb):

In a wanton manner.

example
معنی(example):

سگ به‌طور بی‌پروا در باغ می‌کند.

مثال:

The dog was wantonly digging in the garden.

معنی(example):

او به‌طور بی‌پروا رقصید و همه در تماشا را مجذوب خود کرد.

مثال:

She danced wantonly, captivating everyone in the audience.

معنی فارسی کلمه wantonly

: معنی wantonly به فارسی

به‌طور بی‌پروا، بدون توجه به احساسات یا عواقب دیگران.