معنی فارسی ward
A2 /wɔɹd/بخش خاصی از یک بیمارستان که بیماران با شرایط مشابه در آنجا نگهداری میشوند.
A separate room or area in a hospital for patients with similar conditions.
- NOUN
example
معنی(example):
بیمار به یک بخش دیگر در بیمارستان منتقل شد.
مثال:
The patient was moved to a different ward in the hospital.
معنی(example):
او در بخش کودکان کار میکرد و از بیماران جوان مراقبت میکرد.
مثال:
She worked in the children's ward, caring for young patients.
معنی فارسی کلمه ward
:
بخش خاصی از یک بیمارستان که بیماران با شرایط مشابه در آنجا نگهداری میشوند.