معنی فارسی wearisome

B1

خسته‌کننده، دل‌گیر و کسل‌کننده در زمینه‌های مختلفی از جمله فعالیت‌ها یا شرایطی که برای فرد طاقت‌فرسا است.

Causing fatigue or boredom; tiresome.

adjective
معنی(adjective):

Tiresome, tedious or causing fatigue.

مثال:

Gardening can be wearisome work.

example
معنی(example):

جلسه طولانی خسته‌کننده بود.

مثال:

The long meeting was wearisome.

معنی(example):

شکایات مداوم او خسته‌کننده است.

مثال:

Her constant complaints are wearisome.

معنی فارسی کلمه wearisome

: معنی wearisome به فارسی

خسته‌کننده، دل‌گیر و کسل‌کننده در زمینه‌های مختلفی از جمله فعالیت‌ها یا شرایطی که برای فرد طاقت‌فرسا است.