معنی فارسی wear on
B1برای توصیف گذر زمان، به ویژه وقتی که به تدریج یا به آرامی میگذرد.
To pass (often used in relation to time) gradually.
- verb
verb
معنی(verb):
To irritate.
معنی(verb):
To persist or continue with increasing exhaustion.
example
معنی(example):
با ادامه شب، همه خسته شدند.
مثال:
As the night wore on, everyone grew tired.
معنی(example):
زمان گذشت و هنوز نیامده بودند.
مثال:
Time wore on, and they still hadn't arrived.
معنی فارسی کلمه wear on
:
برای توصیف گذر زمان، به ویژه وقتی که به تدریج یا به آرامی میگذرد.