معنی فارسی well-acquainted
B2آشنا بودن با چیزی یا کسی به صورت عمیق و کامل.
Having a good knowledge or familiarity with someone or something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
من با نرمافزار جدید به خوبی آشنا هستم.
مثال:
I am well-acquainted with the new software.
معنی(example):
او با آداب و رسوم محلی به خوبی آشناست.
مثال:
She is well-acquainted with the local customs.
معنی فارسی کلمه well-acquainted
:
آشنا بودن با چیزی یا کسی به صورت عمیق و کامل.
