معنی فارسی well-advised

B2

نصیحت خوب و معقول که معمولاً از لحاظ عملی سودمند باشد.

Having received wise and sensible advice.

adjective
معنی(adjective):

Benefitting from careful prior advice or counsel

example
معنی(example):

خوب است قبل از سفر وضعیت آب و هوا را بررسی کنید.

مثال:

It's well-advised to check the weather before traveling.

معنی(example):

او به خوبی نصیحت شد که از کمک حرفه‌ای استفاده کند.

مثال:

He was well-advised to seek professional help.

معنی فارسی کلمه well-advised

: معنی well-advised به فارسی

نصیحت خوب و معقول که معمولاً از لحاظ عملی سودمند باشد.