معنی فارسی wellnigh

B1

عبارتی که به معنای تقریباً یا نزدیک به چیزی است.

An adverb meaning almost or nearly.

adverb
معنی(adverb):

Almost, nearly.

example
معنی(example):

تمام کردن بر اساس زمان تعیین شده تقریباً غیرممکن بود.

مثال:

It was wellnigh impossible to finish on time.

معنی(example):

او تقریباً مطمئن است که در این رقابت برنده خواهد شد.

مثال:

He is wellnigh certain to win the competition.

معنی فارسی کلمه wellnigh

: معنی wellnigh به فارسی

عبارتی که به معنای تقریباً یا نزدیک به چیزی است.