معنی فارسی welshed

B2

فریب دادن کسی در یک شرط یا توافق، به ویژه در قمار.

To fail to pay a debt or honor a bet; to cheat someone, especially regarding gambling.

verb
معنی(verb):

To swindle someone by not paying a debt, especially a gambling debt.

example
معنی(example):

او احساس کرد که فریب خورده است پس از اینکه بدون دریافت پول، شرط را باخت.

مثال:

He felt he had been welshed after he lost the bet without getting paid.

معنی(example):

این کار ناپسند است که به توافقی که با دوستانت کرده‌ای، پایبند نباشی.

مثال:

It's not nice to welshed on a deal you made with your friends.

معنی فارسی کلمه welshed

: معنی welshed به فارسی

فریب دادن کسی در یک شرط یا توافق، به ویژه در قمار.