معنی فارسی whipstitched
B1دوخته شده با دندانکهای چرخشی، اشاره به استفاده از دندانکهای چرخشی برای محکم کردن یا تزئین.
Sewn together using whipstitches for a secure finish.
- verb
verb
معنی(verb):
To sew using such a stitch.
معنی(verb):
To half-plough or rafter.
example
معنی(example):
لبهها برای دوام با دندانکهای چرخشی دوخته شدند.
مثال:
The edges were whipstitched together for durability.
معنی(example):
او درزها را با دندانکهای چرخشی دوخت تا از پوسیدگی جلوگیری کند.
مثال:
She whipstitched the seams to prevent fraying.
معنی فارسی کلمه whipstitched
:
دوخته شده با دندانکهای چرخشی، اشاره به استفاده از دندانکهای چرخشی برای محکم کردن یا تزئین.