معنی فارسی whirl-
B1چرخیدن، دور زدن یا حرکت کردن به دور از محوری، معمولاً به صورت سریع و مداوم.
To spin or rotate rapidly around a fixed point.
- VERB
example
معنی(example):
برگها در باد میچرخند.
مثال:
The leaves whirl around in the wind.
معنی(example):
او پس از نوشیدن بیش از حد قهوه شروع به چرخش کرد.
مثال:
He began to whirl after drinking too much coffee.
معنی فارسی کلمه whirl-
:
چرخیدن، دور زدن یا حرکت کردن به دور از محوری، معمولاً به صورت سریع و مداوم.