معنی فارسی whitens
B1عملی که در آن چیزی مانند دندان یا پارچه به رنگ سفید در میآید.
To make something whiter or brighter in color.
- verb
verb
معنی(verb):
(To cause) to become white or whiter; to bleach or blanch.
مثال:
Age had whitened his hair.
example
معنی(example):
این خمیر دندان دندانها را به طور مؤثر سفید میکند.
مثال:
This toothpaste whitens teeth effectively.
معنی(example):
فرمول جدید بدون آسیب به پارچهها آنها را سفید میکند.
مثال:
The new formula whitens fabrics without damage.
معنی فارسی کلمه whitens
:
عملی که در آن چیزی مانند دندان یا پارچه به رنگ سفید در میآید.