معنی فارسی wirelessly

B1

به شیوه‌ای بدون سیم و از طریق امواج رادیویی.

In a manner that does not involve the use of wires.

adverb
معنی(adverb):

Without using wires

مثال:

This cordless keyboard is wirelessly attached to your PC.

example
معنی(example):

شما می‌توانید دستگاه‌های خود را به صورت بی‌سیم متصل کنید.

مثال:

You can connect your devices wirelessly.

معنی(example):

او فایل‌ها را به صورت بی‌سیم منتقل کرد.

مثال:

She transferred the files wirelessly.

معنی فارسی کلمه wirelessly

: معنی wirelessly به فارسی

به شیوه‌ای بدون سیم و از طریق امواج رادیویی.