معنی فارسی with bated breath
B2با کمبود نفس و اضطراب برای دانستن یا دیدن چیزی که منتظریم.
In a state of nervous anticipation.
- IDIOM
example
معنی(example):
حضار با دقت تمام منتظر بودند تا شعبدهباز رمز کار را فاش کند.
مثال:
The audience waited with bated breath for the magician to reveal the trick.
معنی(example):
او با حوصله به صحنه نزدیک شد، هیجانزده برای اجرا.
مثال:
He approached the stage with bated breath, excited to perform.
معنی فارسی کلمه with bated breath
:
با کمبود نفس و اضطراب برای دانستن یا دیدن چیزی که منتظریم.