معنی فارسی with one's hand in the till
B1داوطلبانه یا غیرقانونی پولی را دزدیدن یا اختلاس کردن از منبعی مانند صندوق پول.
To be caught stealing money, especially from someone's business.
- IDIOM
example
معنی(example):
او در حالتی که دستش در پول بود، در حال برداشتن پول از صندوق ضبط شد.
مثال:
He was caught with his hand in the till, taking money from the cash register.
معنی(example):
او به خاطر اینکه دستش در پول بود، شغلش را از دست داد.
مثال:
She lost her job for being with her hand in the till.
معنی فارسی کلمه with one's hand in the till
:داوطلبانه یا غیرقانونی پولی را دزدیدن یا اختلاس کردن از منبعی مانند صندوق پول.