معنی فارسی woggle
B1واژهای غیررسمی برای اشاره به چرخیدن یا خزیدن به حالت غیررسمی و بازیگوش.
To move about in a playful or wriggly manner.
- noun
noun
معنی(noun):
A Boy Scout's neckerchief clasp or slide, originally a loop or ring of leather.
example
معنی(example):
شیرینی است که تولهسگ عاشق است به دور چمن بچرخد.
مثال:
The puppy loves to woggle around on the grass.
معنی(example):
او مجبور بود قطعه چوب را بچرخاند تا جا بیفتد.
مثال:
He had to woggle the piece of wood to make it fit.
معنی فارسی کلمه woggle
:
واژهای غیررسمی برای اشاره به چرخیدن یا خزیدن به حالت غیررسمی و بازیگوش.