معنی فارسی wok
A2 /wɒk/ظرفی گرد و عمیق با لبههای نازک که معمولاً در آشپزی آسیایی استفاده میشود.
A bowl-shaped cooking pan used in East Asian cuisine.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
A large, oriental, round-bottomed cooking pan.
verb
معنی(verb):
To prepare oriental cuisine using a wok.
example
معنی(example):
او سرخ کردنی را در یک وک سنتی پخت.
مثال:
She cooked the stir-fry in a traditional wok.
معنی(example):
یک وک برای سریع تنقلات سبزیجات عالی است.
مثال:
A wok is perfect for tossing vegetables quickly.
معنی فارسی کلمه wok
:
ظرفی گرد و عمیق با لبههای نازک که معمولاً در آشپزی آسیایی استفاده میشود.