معنی فارسی wussing

B1

خرابکاری کردن، به معنی از تحمیل خود به موقعیت‌های چالش‌انگیز دوری کردن.

Present participle of wuss, meaning to hesitate or avoid something due to fear.

example
معنی(example):

دیگر ترس جیغ ووی نزن و با ترس‌هایت روبرو شو!

مثال:

Stop wussing around and face your fears!

معنی(example):

او همیشه خط می‌خورد به جای اینکه ریسک کند.

مثال:

He's always wussing instead of taking risks.

معنی فارسی کلمه wussing

: معنی wussing به فارسی

خرابکاری کردن، به معنی از تحمیل خود به موقعیت‌های چالش‌انگیز دوری کردن.