معنی فارسی try-on

A2

سعی کردن لباس یا بلکه چیزی را به تن کردن برای بررسی اینکه آیا متناسب است یا مناسب می‌باشد.

To put on clothing to see if it fits or looks good.

noun
معنی(noun):

The act, or a session, of trying on clothing.

example
معنی(example):

من می‌خواهم قبل از خریدن این کفش‌ها، آن‌ها را امتحان کنم.

مثال:

I want to try on these shoes before I buy them.

معنی(example):

او تصمیم گرفت تا لباس را امتحان کند تا ببیند آیا اندازه‌اش است.

مثال:

She decided to try on the dress to see if it fits.

معنی فارسی کلمه try-on

: معنی try-on به فارسی

سعی کردن لباس یا بلکه چیزی را به تن کردن برای بررسی اینکه آیا متناسب است یا مناسب می‌باشد.