معنی فارسی abalienation
B1حالت و روندی که در آن فرد از حس تعلق و ارتباط با خود و دیگران دور میشود.
The process of becoming alienated or estranged.
- NOUN
example
معنی(example):
ابالیوناسیون به حالت بیگانگی اشاره دارد.
مثال:
Abalienation refers to a state of estrangement.
معنی(example):
این فیلم به موضوعات ابالیوناسیون در جامعه میپردازد.
مثال:
The film explores themes of abalienation in society.
معنی فارسی کلمه abalienation
:
حالت و روندی که در آن فرد از حس تعلق و ارتباط با خود و دیگران دور میشود.