معنی فارسی abalienating
B1احساس از دست دادن ارتباط با خود و یا دیگران، به ویژه در اثر فشارهای اجتماعی یا فرهنگی.
The act of becoming alienated or estranged from oneself or others.
- OTHER
example
معنی(example):
مفاهیم ابالیندگان میتواند گیجکننده باشد.
مثال:
The concept of abalienating can be puzzling.
معنی(example):
بسیاری از هنرمندان در دنیای مدرن احساس بیگانگی میکنند.
مثال:
Many artists feel abalienating in the modern world.
معنی فارسی کلمه abalienating
:
احساس از دست دادن ارتباط با خود و یا دیگران، به ویژه در اثر فشارهای اجتماعی یا فرهنگی.