معنی فارسی abalienate
B2بیگانه ساختن یا احساس بیگانگی در افراد، به ویژه در رابطه با اجتماع یا گروه.
To cause someone to feel estranged or alienated from others.
- VERB
example
معنی(example):
برخی از سیاستها میتوانند افراد را از جوامع خود بیگانه کنند.
مثال:
Some policies can abalienate individuals from their communities.
معنی(example):
او بعد از اختلاف نظر از دوستانش بیگانه شد.
مثال:
He felt abalienated from his friends after the disagreement.
معنی فارسی کلمه abalienate
:
بیگانه ساختن یا احساس بیگانگی در افراد، به ویژه در رابطه با اجتماع یا گروه.