معنی فارسی aberrantly

B1

به طرز انحرافی، به شیوه‌ای که از نرمال خارج می‌شود.

In an aberrant manner; deviating from the norm.

example
معنی(example):

او در طول جلسه به طرز غیرعادی رفتار کرد که توجه همه را جلب کرد.

مثال:

He behaved aberrantly during the meeting, drawing attention.

معنی(example):

داده‌ها به طرز غیرعادی تفسیر شد که منجر به سردرگمی شد.

مثال:

The data was interpreted aberrantly, leading to confusion.

معنی فارسی کلمه aberrantly

: معنی aberrantly به فارسی

به طرز انحرافی، به شیوه‌ای که از نرمال خارج می‌شود.