معنی فارسی abide

B2

تحمل کردن یا باقی ماندن در یک وضعیت.

To accept or act in accordance with (a rule, decision, or recommendation).

example
معنی(example):

من نمی‌توانم همسایگان پر سر و صدا را تحمل کنم.

مثال:

I can't abide noisy neighbors.

معنی(example):

آنها باید به قوانین بازی پایبند باشند.

مثال:

They must abide by the rules of the game.

معنی فارسی کلمه abide

: معنی abide به فارسی

تحمل کردن یا باقی ماندن در یک وضعیت.