معنی فارسی abnormalising

B1

غیرعادی کردن، تغییر رفتار یا ویژگی‌ها به گونه‌ای که با معیارهای عادی همخوانی نداشته باشد.

The process of making something abnormal or deviating from the norm.

example
معنی(example):

او در حال غیرعادی کردن رفتار خود برای جا افتادن است.

مثال:

He is abnormalising his behavior to fit in.

معنی(example):

این گزارش به تمایلات غیرعادی کردن در جامعه می‌پردازد.

مثال:

The report discusses abnormalising tendencies in society.

معنی فارسی کلمه abnormalising

: معنی abnormalising به فارسی

غیرعادی کردن، تغییر رفتار یا ویژگی‌ها به گونه‌ای که با معیارهای عادی همخوانی نداشته باشد.