معنی فارسی aboundingly
B2بهوفور، به شکلی که در آن چیزی به مقدار زیاد وجود داشته باشد.
In an abundant manner; plentifully.
- ADVERB
example
معنی(example):
گلها در بهار به طرز فراوانی شکوفا شدند.
مثال:
The flowers bloomed aboundingly in spring.
معنی(example):
شادابی به طرز فراوانی در چهرهاش نمایان بود.
مثال:
Joy was aboundingly evident on her face.
معنی فارسی کلمه aboundingly
:
بهوفور، به شکلی که در آن چیزی به مقدار زیاد وجود داشته باشد.