معنی فارسی absconce
B2پنهان شدن، خود را از یک وضعیت یا مشکل دور نگه داشتن.
To hide oneself; to withdraw to a secluded place.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که در کوهها پنهان شود تا از هرج و مرج دور بماند.
مثال:
He chose to absconce in the mountains to avoid the chaos.
معنی(example):
شخصیت در داستان تصمیم گرفت که از مواجهه با عواقب فرار کند.
مثال:
The character in the story decided to absconce rather than face the consequences.
معنی فارسی کلمه absconce
:
پنهان شدن، خود را از یک وضعیت یا مشکل دور نگه داشتن.