معنی فارسی abstinently
B1امساککننده، به معنای خودداری از چیزی، به ویژه در زمینههای اجتماعی یا غذایی.
In a manner where one refrains from indulgence or participation, especially related to physical pleasures.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور امساککننده از غذاهای فست فود دوری کرد تا رژیمش سالم بماند.
مثال:
He abstinently avoided junk food to keep his diet healthy.
معنی(example):
او به طور امساککننده زندگی کرد و از تمام وسوسهها دوری کرد.
مثال:
She lived abstinently, avoiding all temptations.
معنی فارسی کلمه abstinently
:
امساککننده، به معنای خودداری از چیزی، به ویژه در زمینههای اجتماعی یا غذایی.