معنی فارسی abstrict

B1

محدود کردن یا کاهش دامنه یک بحث یا موضوع.

To restrict or limit; to narrow down the focus.

example
معنی(example):

آنها تلاش کردند که تمرکز خود را به چند مسئله کلیدی محدود کنند.

مثال:

They sought to abstrict their focus to a few key issues.

معنی(example):

برای محدود کردن مکالمه، تصمیم گرفتیم به موضوع اصلی بچسبیم.

مثال:

To abstrict the conversation, we decided to stick to the main topic.

معنی فارسی کلمه abstrict

: معنی abstrict به فارسی

محدود کردن یا کاهش دامنه یک بحث یا موضوع.