معنی فارسی abut
B2چسبیدن، تماس داشتن با چیزی بهگونهای که در مجاورت هم قرار بگیرند.
To be situated next to or share a boundary with something.
- VERB
example
معنی(example):
دو ملک به هم میچسبند و یک حصار مشترک دارند.
مثال:
The two properties abut each other, sharing a common fence.
معنی(example):
زمینی که خریدند، به رودخانه میچسبد و منظره زیبایی فراهم میکند.
مثال:
The land they bought will abut the river, providing a nice view.
معنی فارسی کلمه abut
:
چسبیدن، تماس داشتن با چیزی بهگونهای که در مجاورت هم قرار بگیرند.