معنی فارسی accursedness

C1

لعنتی بودن، کیفیت یا حالت لعنت شده یا شوم.

The quality of being accursed; state of being damned.

example
معنی(example):

لعنتی بودن شخصیت در داستان مشهود بود.

مثال:

The character's accursedness was evident in the story.

معنی(example):

او درباره لعنتی بودن آن مکان صحبت کرد.

مثال:

He spoke of the accursedness of the place.

معنی فارسی کلمه accursedness

: معنی accursedness به فارسی

لعنتی بودن، کیفیت یا حالت لعنت شده یا شوم.