معنی فارسی acerbated
B2به حالت بدتری تغییر پیدا کردن، به ویژه در مورد شرایط یا احساسات.
Made worse or more severe.
- VERB
example
معنی(example):
وضعیت بیمار به خاطر عدم درمان بدتر شد.
مثال:
The patient's condition was acerbated by the lack of treatment.
معنی(example):
اختلافات آنها به طور قابل توجهی رابطهشان را بدتر کرده است.
مثال:
Their disagreements have acerbated their relationship significantly.
معنی فارسی کلمه acerbated
:
به حالت بدتری تغییر پیدا کردن، به ویژه در مورد شرایط یا احساسات.