معنی فارسی acerbating
B2تشدید کردن، بدتر کردن، به حالت بدتر از قبل درآوردن.
To make a bad situation, problem, or feeling worse.
- VERB
example
معنی(example):
انتقادی که او دریافت کرد، احساس ناتوانی او را تشدید میکرد.
مثال:
The criticism he received was acerbating his feelings of inadequacy.
معنی(example):
نظرات او در مورد پروژه تنها به ناامیدیهای تیم دامن میزد.
مثال:
Her comments on the project were only acerbating the team's frustrations.
معنی فارسی کلمه acerbating
:
تشدید کردن، بدتر کردن، به حالت بدتر از قبل درآوردن.