معنی فارسی acquaintanceship
B2آشنایی، رابطهای که از شناخت اولیه بین افراد ناشی میشود.
The state of being acquainted; a relationship between people who know each other.
- NOUN
example
معنی(example):
آشنایی آنها زمانی آغاز شد که در کنفرانس ملاقات کردند.
مثال:
Their acquaintanceship began when they met at the conference.
معنی(example):
ساختن یک آشنایی میتواند به دوستیهای ماندگار منجر شود.
مثال:
Building an acquaintanceship can lead to lasting friendships.
معنی فارسی کلمه acquaintanceship
:
آشنایی، رابطهای که از شناخت اولیه بین افراد ناشی میشود.