معنی فارسی adequation

B1

عمل یا حالت متناسب کردن یا تطبیق چیزها.

The act of making something adequate or sufficient.

example
معنی(example):

تناسب سیستم‌های جدید برای موفقیت حیاتی است.

مثال:

The adequation of the new systems is critical for success.

معنی(example):

ما باید مطمئن شویم که منابع ما با اهدافمان تناسب دارد.

مثال:

We need to ensure the adequation of our resources with our goals.

معنی فارسی کلمه adequation

: معنی adequation به فارسی

عمل یا حالت متناسب کردن یا تطبیق چیزها.