معنی فارسی adultly

B1

به طرز بزرگسالانه، با رفتار و گفتاری که مناسب بزرگسالان باشد.

In a manner that is mature or characteristic of an adult.

example
معنی(example):

او در طول جلسه به طور بزرگسالانه رفتار کرد.

مثال:

He acted adultly throughout the meeting.

معنی(example):

او به طور بزرگسالانه با مخاطب صحبت کرد.

مثال:

She spoke adultly when addressing the audience.

معنی فارسی کلمه adultly

: معنی adultly به فارسی

به طرز بزرگسالانه، با رفتار و گفتاری که مناسب بزرگسالان باشد.