معنی فارسی advisedness

B1

وضعیت یا حالت داشتن مشاوره یا توصیه از دیگران.

The state of having received advice or counsel.

example
معنی(example):

مشاوره او در این موضوع به ما کمک کرد تا تصمیم بهتری بگیریم.

مثال:

Her advisedness on the matter helped us make a better decision.

معنی(example):

مشاوره استراتژی تیم در موفقیت آنها مشهود بود.

مثال:

The advisedness of the team's strategy was evident in their success.

معنی فارسی کلمه advisedness

: معنی advisedness به فارسی

وضعیت یا حالت داشتن مشاوره یا توصیه از دیگران.