معنی فارسی advisatory

B2

وابسته به مشاوره یا تجربیات که به دیگران کمک می‌کند.

Relating to giving advice or guidance to others.

example
معنی(example):

نقش مشاوره‌ای مربی ما را در طول پروژه هدایت کرد.

مثال:

The advisatory role of the mentor guided us through the project.

معنی(example):

نظرات مشاوره‌ای او کیفیت گزارش را بهبود بخشید.

مثال:

Her advisatory comments improved the quality of the report.

معنی فارسی کلمه advisatory

: معنی advisatory به فارسی

وابسته به مشاوره یا تجربیات که به دیگران کمک می‌کند.