معنی فارسی affirmly
B1بهطور تأییدکننده، با قطعیت و وضوح در بیان یک نظر یا قول.
In a manner that is firm and confident in affirming something.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به سؤال بهطور تأییدکننده پاسخ داد.
مثال:
He answered affirmly to the question.
معنی(example):
او بهطور تأییدکنندهای گفت که حاضر خواهد شد.
مثال:
She stated affirmly that she would attend.
معنی فارسی کلمه affirmly
:
بهطور تأییدکننده، با قطعیت و وضوح در بیان یک نظر یا قول.