معنی فارسی afrown

B1

عملی که در طی آن شخص ابروها را به هم می‌آورد که نشان دهنده ناراحتی یا نارضایتی است.

An expression of disapproval or displeasure, typically by furrowing the brow.

example
معنی(example):

او سعی کرد که ابرو در هم کشیدن خود را زمانی که خبر را شنید، کنترل کند.

مثال:

She tried to suppress the afrown when she heard the news.

معنی(example):

تمایل طبیعی او این است که هنگام نارضایتی ابرو در هم کشد.

مثال:

His natural tendency is to afrown when he disagrees.

معنی فارسی کلمه afrown

: معنی afrown به فارسی

عملی که در طی آن شخص ابروها را به هم می‌آورد که نشان دهنده ناراحتی یا نارضایتی است.