معنی فارسی agitatedly
B1به شکلی ناراحت یا مضطرب، به ویژه در زمان بحث یا اضطراب.
In a manner showing agitation; nervous or disturbed.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در حین بحث به طور ناراحت صحبت میکرد.
مثال:
She spoke agitatedly during the argument.
معنی(example):
کودک به طرز ناراحتکنندهای حرکت میکرد و نمیتوانست静یش بماند.
مثال:
The child moved agitatedly, unable to sit still.
معنی فارسی کلمه agitatedly
:
به شکلی ناراحت یا مضطرب، به ویژه در زمان بحث یا اضطراب.